چندی پیش دوستی مطلبی نوشت با عنوان
ماهمه سر خورده ایم
از آنجا که این یک امر شایع و ساری و جاری است و موارد زیادی دیده ام دو سه چند کلمه زیر را نوشتم در باره این موضوع از دید گاهی دیگر
سرت که کنار گرمی رویا سنگین می شود دیگر حدود سنت به قد و قواره کودکی ها می شود و با این همه می پنداری که فکر می کنی ، آنوقت به هر چه می نگری یا تبسم پرنده است ویا شکفتن غنچه.
باز می گویم که قبول دارم باید – بی گمان باید – ساده و آسان از آسمان بعضی آدمیان گریخت.
حرف من گذشتن از بدگمانی روزگار است .می خواهم دمی ، تنها دمی سخن از سبزینگی سر دهم در نخوت خزانی این سال و ماه و بر وبوم و می دانم برای دلداری زخم بی پرهیز کرور کرور شکست خورده بی وفایی ها باید از سکوت و صبوری سخن گفت ، اما در ذهن مظنون روزگار ، فرار و عزلت و جدایی و یا حتی انتظار و تاوان انتظار نیست. اینها مفت دهان بسیاران است .
حرفم اینست که حوصله باید کرد. با بیداری باید ساخت بنای انتخاب را نه با یک رویا!!
اینهمه کتاب و جزوه و سایت و حتی وبلاگ در باره انتخاب و مبانی آن، اما همیشه به خیال و رویا مجال می دهیم در آنجا که نباید باشد و در تطبیق واقعیت و رویا یا تن دادن است که بدتر از خود فروشی است و فحشا – چه مرد و چه زن – و یا شکست و نا امیدی و یاس و افسردگی .
مشکل باور قلیل ماست. آنجا که همسایه سایه می شویم و این یک امر عادی و طبیعی است که کنار هر سایه که همسایه شوی نه آفتابش بجای و نه رفتنش را مانعی چون معجزه .
با احتمال تبسم نباید شکوفه داد
من می گویم در پی آن خیال گمشده بر مه آشیانه مساز! من دیدم که باد آمد و همه رویا ها را با خود برد